یا رب العفو...
...
باز که همین حوالی پرسه میزند...
توی کوچه های دلتنگی...
چشمانم که بغض کرد دلم بارانی میشود...
از انتهای خیالم چه ساده میگذرد...
سپرده بودم باد فراموشی ببرد...
هر آنچه از آن دیدار در ذهنم بود:((
...
...
تمام قصه هایم را
غصه هایم را.....
...
ولی دلتنگی مانده است گویا...
.............
دلم که بارانی میشود میروم
سمت دوست...
سمت خیال دوست...
.............
خدایا...توئی برطرف کننده ی گرفتاریها و بلاها...
فریادرسی کن ای فریادرس دادخواهان...
از بنده ی کوچک و گرفتارت...
و بنمایان به او آقایش را...
.............
پی نوشت:دلم بارانیست و سجاده ام خیس دعــــــــــ ـا...
پی نوشت2:مگر خودت نمیخواهی که من بیایم....که باید اینهمه دعا کنم؟!