بسمـــ الله الرحمنـــ الرحیمـــ
برای رضای نازنین نیازم...و خشنودی غریب جمعه ها
خواهم نوشت ...
قربة الی الله
.....
داشت بارون میومد...
گفت:دعا زیر بارون مستجابه!!!
دویدم بیرون تا دعا کنم...سرم رو که رو به آسمون بلند کردم...اشکت چکید روی گونه ام
دلتنگم بودی؟!حالا با چه رویی بخوانمت؟؟؟
دوباره گفت:دعا زیر بارون مستجابه!!!زیرلب گفتم:وقتی خدا گریه میکنه،دعا مستجابه؟
گوشه ی حیاط کز کردم تو هنوزم داری گریه میکنی...دلم از نامهربونی خودم گرفته...
یاد حرف.......افتادم:
"تو خیال کردی با یه نماز پر از فکر و خیال زمینی میشه به خدا رسید؟نخیرم اینطوریام نیست!"
راس میگفت...اگه میشد که بعد هر نماز بایه فکروخیال زمینیم که دستمو بلند میکنم،دستم بهت میرسید...
میگم:الله اکبر...تو فکرم دارم مشکلات ریزو درشتمو میشمارم و ته دلم کفر میگم و بازم میگم:الله اکبر
میگم:الحمدالله...یه نیگا به اطرافم میکنم،نداشته هامو میشمارم و میگم اینم زندگیه ما داریم؟
میگم:سبحان الله....به اینکه منو میبینی شک میکنم ،به اینکه بین بنده هات فرق میذاری...و میگم سبحان الله
رسیدم به آخر تسبیح....به خودم میام یاد این میفتم:
تمام عبادت های من یه عادته...
خنده ت نمیگیره از عبادت های من؟؟؟تو چقــــــــــدر وفاداری....خـــــــــداااااااااا........
"شانه ام خرد شد از بار گناه........"
"من شنیدم که خدا نربانی دارد به بلنـــــــدای سعادت...."
...
بارون اشکات بند اومده...تو گریه کردی و گونه های من تر شد........
...